نــــَـــوَدِ الکترونیکِ هواپیمایی
این وبلاگ محل تبادل نظر همکاران پر تلاش عرصه الکترونیک هواپیمایی می باشدنــــَـــوَدِ الکترونیکِ هواپیمایی
این وبلاگ محل تبادل نظر همکاران پر تلاش عرصه الکترونیک هواپیمایی می باشدپیوندها
جدیدترین یادداشتها
همه- خبر های جدید
- پیگیری
- عرض تسلیت
- ازمیان نظرات رسیده
- قرار است حکم ها را بزنند!!! میزنند !!! خواهد زده شد !!!
- گمشده
- از میان ایمیل های رسیده
- از میان ایمیل های رسیده
- از میان ایمیل های رسیده
- تغییر ضریب افزایش جدول بند ده ماده 68
- ضریب فوق العاده خاص
- مهندس نیاکان ، درگذشت !
- بروید !!! پی این توهم خود برتر بینی را بگیرید !!!
- سال نو مبارک !
- آخرین وضعیت آقای مهندس مطهری نژاد
- بدون شرح !!!!
- آخرین اخبار
- جلسه کارشناس مسئولین در مرکز کنترل
- ازمیان پیام های رسیده
- از وبلاگ "مرکز کنترل تجهیزات ارتباطی فرودگاه بین المللی مهرآباد"
بایگانی
- اردیبهشت 1392 9
- فروردین 1392 4
- اسفند 1391 15
- بهمن 1391 2
- دی 1391 3
- آذر 1391 9
- آبان 1391 4
- مهر 1391 4
- شهریور 1391 6
- مرداد 1391 3
- تیر 1391 4
- خرداد 1391 7
- اردیبهشت 1391 6
- فروردین 1391 10
- اسفند 1390 12
- بهمن 1390 1
- دی 1390 2
- آذر 1390 5
- آبان 1390 22
- مهر 1390 7
آمار : 104990 بازدید
Powered by Blogsky
آخرین تصمیمات در مورد میانگین ساعت اضافه کار
بدنبال پیگیری مصوبات هیئت مدیره شرکت فرودگاههای کشور مبنی بر افزایش میانگین ساعت اضافه کار پرسنل شاغل در شیفت به 130 ساعت در ماه (توسط همکاران شاغل در شیفت) و پس از کش و قوس های فراوان و سیاه بازی بعضی از همکاران ستادی ، آقای حمیدی به همراه معاونین محترمشان ، پس از جلسات خیلی زیاد ، تصمیم گرفتند که . . . میانگین ساعت اضافه کار شیفت از 75 ساعت به 90 ساعت تغییر یابد .
چی بود !!؟؟!! . . . . چی شد !!؟؟!!
90electronic
دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 00:47
یادفتحعلی شاه قاجار افتادم.جناب آقای حمیدی شما که داری عهدنامه ترکمانچای امضا میکنی دوسال دیگه میذاری میری و فقط تف و لعنت بچه ها پشتت می مونه که بعدا میفهمی قطعا.وقتی که بعد بازنشستی یه سر اومدی اداره و نگاههای پر ازتنفر بچه ها رو دیدی می فهمی.
مدیر جوانی که در پایان روز در حال ترک شرکت بود، دید که آقای مدیرعامل جلوی دستگاه کاغذ خردکن ایستاده و کاغذی در دست دارد. مدیرعامل به مدیر جوان گفت: «خانم منشی رفته، میتونی این دستگاه رو روشن کنی.»
مدیر جوان گفت: «البته» و دستگاه را روشن کرد، کاغذ را وارد کرد و دکمه استارت را فشار داد.
مدیرعامل گفت: «دستت درد نکنه» و در حالی که کاغذ به درون دستگاه کشیده می شد گفت: «من فقط یه کپی ازش لازم دارم