نــــَـــوَدِ الکترونیکِ هواپیمایی

این وبلاگ محل تبادل نظر همکاران پر تلاش عرصه الکترونیک هواپیمایی می باشد

نــــَـــوَدِ الکترونیکِ هواپیمایی

این وبلاگ محل تبادل نظر همکاران پر تلاش عرصه الکترونیک هواپیمایی می باشد

منافع شخصی یا روند خصوصی سازی ؟!!!!!


                                        


    در اداره کل الکترونیک گاهی تصمیماتی گرفته می شود که وقتی به آن تصمیم و نتایج آن کمی تیزبین می شویم عوامل غیر منطقی و گاهی عجیب پیدا می شود . چندی پیش یکی از معاونان اداره کل که در آستانه بازنشستگی قرار داشت و سابقه همکاری در شرکت های فامیلی نزدیک به فرودگاه را (نیز) داشت ، روی موضوع خصوصی سازی بشدت کار می کرد تا جاییکه موافقت های لازمه از هیات مدیره اخذ گردید و این در حالی بود روسای ادارات بخصوص اداره ایی که مستقیما با این موضوع مواجه بود ، مخالفت جدی مبنی بر عدم توجیه اقتصادی و  توجیه امنیتی !!! با این موضوع داشتند .     اما چندی است این مخالفت ها کاملا معکوس شده است . موضوع اصلی واگذاری دستگاههای حفاظتی فرودگاههای امام(ره) و مهر آباد به شرکت خصوصی می باشد که بعد از ادعای کارمندان شاغل در این بخش مبنی بر دریافت حق اشعه و اقدامات اداری آنها و حتی تهدید بر شکایت به دیوان عدالت اداری از شخص صاحب عنوان پروانه ، رئیس اداره مهندسی ایمنی هوانوردی نه تنها موافق واگذاری این دو بخش شده است بلکه بشدت پیگیر مسایل نیز هست .

نظرات 9 + ارسال نظر
کارمند سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 00:53

کلا ضربه هابی که الکترونیک از مسوولین الکترونیکی می خوره از هیج جای دیگه نمی خوره ....

گل سرخو سفید سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 http://\http://salaryoiiiatc.blogfa.com/posts

هنگامی که آقای محسن اسمعیلی رزمآیش 18 تیر 1390 را انجام داد. نه دلش برای الکترونیک سوخته بود و نه دلش برای اوحاد دیگر البته منهای مراقبت پرواز. سوخته بود. و نه به خود مراقبت پرواز بها میداد. این شخص خواستار جنگ داخلی بود. اگر این شخص راست میگوید که همه پرسنل شرکت را به یک چشم نگاه میکند پس آیا چرا این لشکر کشی اش را روشن سازی نمیکند؟ این همه در گاه ( = زمان ) آقای کتابچی. سیمای فرودگاه چاپ شد. آیا از ابتدای این مجله تا پایان آن. حتی یک عکس از آقای کتابچی بود؟ نمونه: سیمای فرودگاه آذر 1386 ؟ در گاه ( = صدارت ) محسن اسمعیلی. در هر برگ سیمای فرودگاه. چندین عکس رنگی اسکوپ از محسن اسمعیلی است. آیا در این مجله سیمای فرودگاه. حتی یک صفحه از صدا و ندای افراد اپوزیسیون وجود دارد؟ آیا همه ی پرسنل شرکت. مگان گرفته اند؟ کارت طلایی؟ و دهها مزایای بالای چند میلیون تومان؟ البته به غیر از فیشهای حقوقی آنچنانی؟ آیا این چنین محسن اسمعیلی همه ی اوحاد را یکسان میبیند؟ برای الکترونیک میگوید خصوصی سازی و برای مراقبت. برای اندمین بار همین امروز شنیده ام که میخواهند مراقبت را به نیروی هوایی بدهند. البته حرف دروغ که کنتور نمیاندازد. خب. به نیروی هوایی. مراقبت را بدهند و سیستم کنترل پرواز را از سیویل به میلیتری. و از کشوری به لشکری. جابجا کنند. این را خیالتان را تختخواب کنم. همکاران الکترونیک. خواهش میکنم که از این گفتار واقعی من دلخور نشوید چون آیا غیر از این که میخواهم بگویم خواهد شد؟ و آن این که: اگر الکترونیک را خصوصی کنند. آنگاه ده برابر از اینک. از الکترونیک بهرهکشی خواهند کرد. نمونه: از یک نفر. به جای ده نفر. کارخواهند کشید. پس محسن. دلش برای مدیران سوخته است که در اصل. برای خودش. دلش سوخته است. مال مفت و دل بیرحم.

گلعلی شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:20

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه. یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد! دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه. همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!! طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار. خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟! موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بیامرزه واستادی... آخه ... کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت

نتیجه اخلاقی
اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ایی دارند ببینید کش شلوارشان به کجای یک مدیر گیر کرده

مراد بی حاصل سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 00:10

باسلام :
شاید روایات واحادیث نغز وشیوایی را بارها وبارها از زبان مدیران محترم شنیده باشید،صرف نظر از آنکه چقدر به محتوی واثر این سخنان اعتقاد دارند وبه عمل کردن به آنها پایبندند اما خاطرم هست به شخصه چند سال پیش یکی از همین مدیران سطح میانی یکی از این سخنان نغز را پشت تلفن فریاد می زد که شدت فریاد آن بیانگر اعتقاد راسخ اوبه نقل خود بود که شاید من آن زمان بدلیل خوشبینی ویا شاید نداشتن تجربه ابراز آنرا حمل بر بی ادبی آن مدیر می دانستم اما امروز پی به اصالت وکارایی آن سخن می برم .آن سخن اشاراتی داشت به سر سگ وجوشیدن دیگ که شاید شما هم آنرا از زبان کارمندی دون پایه ،ونه شاید مدیری دیگر شنیده باشید ، مطمئن باشید حکایت این خصوصی سازیی که شما از آن نامبرده اید خصوصی سازیی نیست که بر گرفته از اصل 44 قانون اساسی ودر راستای ایجاد افزایش رقابت وکاهش تصدی گری دولت باشد بلکه همان خصوصی خوری است که قرار است نقش صندلی پارک و صفحه شطرنج ، فلاسک چایی و.. را برای مدیرانمان در زمان بازنشستگی ایفا کند .
در دوران دفاع مقدس جان برکفان وبه حق ایثارگرانی بودند که دست وپای خود را برای آزادی خاک کشورمان در جبهه های جنوب به یادگار گذاشتن وامروز مدیرانی را میبینیم و از نزدیک لمس می کنیم که حتی حاضرند دست یا پای خود را هم برای چند صباحی بیشتر ماندن بر چمبره قدرت بدهند اما نه برای نجات خاک وطن بلکه برای رسیدن به ویلاهای متل قو و زیبا کنار .
پس به نظر بنده تغییر موضع ناگهانی که شما از آن نامبرده اید همان حکایت قدیمی خصوصی خوری وجوشیدن دیگوسر سگ است که هیچ جای تعجب نداشته وندارد !!!!

مرد گویا جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:08

انسانهای بی وجدان همه جا هستند بخصوص توئی که این وبلاگ را مدیریت میکنی خیلی بی وجدانی

به به ! حالا بگو چی دیدید که ما بی وجدان شدیم ؟

اصلا وجدان از نظر شما چیه ؟

آگاهی حق مردم است جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:04

بنظرت چرا بی وجدانه !!!
چون گند کاری های شمارو بیان میکنه !!!!
چون حق کشی ها رو بیان می کنه!!!
چون داره اطلاع رسانی میکنه !!!
چون مدیرت تو رو زیر سوال برده البته مدیریت که نه سوءمدیریت !!!
چون د رآگاه شدن کارمندان تو دیگه نمی تونی چنین کثافت کاری هایی انجام بدی!!!
پس اگر اینجوره ما همه بی وجدانیم

مراد بی حاصل جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:33

یه بزرگی میگه :
"وجدانهای انسانها مثل ساعتهاشون است هر کی میگوید ساعت من دقیق تر است"
راستی من همین الان ساعتم رو با 119 تنظیم کردم

گلعلی شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 16:22

بازم خوبه یه مدیر پیدا شد به غیرتش برخورد بقیه که یاکلا تو باغ نیستن یا کلا غیرت و تعطیل کردن

atsep جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 00:47

نود جان اینکه می گن بی وجدانی فقط در جوابشون به قول دکترخودمون بگو آبو بریزه اونجا که میسوزه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد